گیتاگیتا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

گیتاجون

31 مرداد

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید تو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوری برای من شده عادت ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت وقتی هر ثانیه ی شب تپش هراس من بود وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود تو با دست مهربونی...
31 مرداد 1394

مامان و بابا و گیتا سرما خوردن!!!

سلام دختر بیمارم! فرشته من امروز سومین روز از سرما خوردنت میگذره. خیلی پریشونیم!! چند سالی میشد همچین سرمایی نخورده بودم!! گلو درد شدید و بدن درد... توی این چند روز با خودم میگم اگه گیتای من اینقدر درد که من کشیدم ، کشیده واقعا صبوره... اینکه سه نفرمون مریضیم واقعا بده... خدایا شفای همه بیمارا رو برسون. خلاصه دو روزی هست که اداره نرفتم و توی خونه ایم... یعنی نمیشد برم اداره!! توی این هیری ویری پرستارتم رفته مسافرت و همسایه مهربونمون دو روز مواظبت بود ولی مثل اینکه خیلی اذیتش کردی...دو تا دوستت ستایش و نیایش هم باهات بازی میکردن اما عادت نکردی بهشون... حالا امیدوارم بهتر بشی ... توی این مدت خوابت افتضاح شده و خدا بهمون...
28 مرداد 1394

امروز روز دختره!!

دختر نازم سلام امروز روز توست... از تو ممنونم که مامانتم... گیتای من آرزوی داشتنت که الان رنگ واقعیت گرفته، قشنگ ترین آرزوی زندگیمه... از وقتی تو اومدی این جمله رو با تموم حسم درک کردم که: دختر یه چیز دیگست...! تولد حضرت معصومه (ص) و روز دختر رو به تموم دخترای ناز دور و برم که پر از مهر و عشقن تبریک میگم: اول برادرزاده های گلم: یاسمن عشقم که یه فرشته صبور و مهربونه آلاله خوشکلم که پر از جنب و جوش و صفا و محبته یگانه کوچولوی نازم که وقتی میبینمش پر از انرژی میشم همینطور دوستای خوبت: نیایش ملایی، سوگند محمدی، یاس گل پویان، نیایش و ستایش دهقانی، یاسمن و فاطمه عربی، هلنا خسروی، فاطمه هستی محمدی،شایلین یز...
25 مرداد 1394

مهمونی!

سلام فرشته نازم امشب خونه دایی پوریا و دیدار با داریوش مصدوم!! فداش بشم خیلی آسیب دیده. خدا مواظبش باشه و سلامتی رو بهش برگردونه     بازی دختر عمه و پسردایی:    دایی پیام عزیز و آرمان جون و داریوشی:   همین دو دونه پسر دایی رو داری پس قدرشونو بدون... اونا هم فقط یه دختر عمه دارنا     خونه دوستم خاله حلیمه و کلی بازی با سوگند جون و آرش نازم:              یه مهمون ناز جدید هم اضافه شده: سینا جون پسر دوستم خاله حمیده و داداشی رضا جان:       &...
22 مرداد 1394

یکسال گذشت

سلام دخترکم دیروز مراسم اولین سالگرد رفتن دایی پوریا به بهشت بود. دلتنگشیم برای همیشه.  متاسفانه داریوش واسش یه اتفاق بد افتاد که خدارو شکر بخیر گذشت.. دستش بخاطر افتادن از بلندی و برخورد با گلدون آسیب دید. خیلی غصه خوریم. اما بازم خدا رو شکر... خلاصه درگیر مراسم بودیم و بعد هم رفتیم بیمارستان دیدن داریوش اللهی بمیرم. طفلکی بی قرار بود و حق هم داشت... آوردمش توی حیاط بیمارستان که گیتا و آرمان و آلاله و آبجی یاسمن رو ببینه. کلی روحیش عوض شد...  من بخاطر گیتا مجبور بودم برم. دیشب عمل شد و خدارو شکر بهتره و تا ظهر مرخص میشه. از خدای مهربون سلامتی و عاقبت بخیری برای همه نی نی ها و مخصوصا داریوش نازم خواستارم....
21 مرداد 1394

یازده ماهگی گیتا جونی

سلام فرشته زمینی من یازده ماه چقدر زود گذشت! از اینکه خدای مهربون خواسته که لحظه لحظه های بودنت رو ببینم ازش سپاسگذارم... دخترکم امروز صبح بابایی از سفرش برگشت و همه کنار همیم. این مدتی که بابایی نبود مامان گیتی و یاسمن خیلی اذیت شدن. ازشون ممنونم و خدا رو شکر که هستن... فضولیاتم که تمومی نداره. یک لحظه سر جات نمیشینی!!! از خدا میخوام سالم و شاد باشی... این عکس رو در هشت ماهگیت گرفتیم اما من فراموشم شد بذارم اینجا... دوستت دارم ...
16 مرداد 1394

گیتا خانم در پایان ده ماهگی

عزیز دل مامان سلام گیتای نازم شیرین ترین لحظه های عمرم رو دیدن لبخند های تو میدونم، شنیدن مامان گفتن و بابا گفتنت و لمست... امیدوارم خوشحال باشی و همیشه بخندی... امروز بابایی رفت ماموریت و جاش خالیه... گیتا جونی چند وقت پیش با هم رفتیم پیتزا بخوریم واسه دخترم یه پیتزای کوچولو و اختصاصی آوردن، این اولین پیتزای اختصاصیته!!! دوس داشتی و احتمالا مثل مامانت عاشق پیتزا بشی!!!       دیشب خیلی خوابت میومد اما باید حمومت میکردیم... دخترکم برای اولین بار بدون نق نق و لالایی خوندن و ... اونم توی حموم و با بدن کفی و خیس خوابت برد... واسه من خیلی جذاب بود... الهی قربون خوابیدنت برم فرشته من نه...
12 مرداد 1394

اولین قدمت بدون کمک

سلام فرشته کوچولوی مامان دخترکم خوشحالم که سالمی و من امروز شاهد برداشتن اولین قدمهای بدون کمک تو بودم. ساعت 11:10 روز جمعه 9 مرداد باز هم خونه مامان گیتی جالبه اولین بار که بدون کمک نشستی هم خونه مامان گیتی بودیم و جمعه بود... من از سر شوق جیغ زدم و نتونستم شادیمو پنهان کنم. البته با این کارم شما هول شدی و افتادی!!! مامان گیتی هم کلی نصیحتم کرد که دوباره جیغ نزنم چون ممکنه شما بترسی!! خوب دست خودم نبود دیگه سه قدم متوالی برداشتی!!! فدای قدمای کوچولوت برم با پست جدید به زودیمیام دوستت دارم ...
9 مرداد 1394

سفر گیتا جون و دختر دایی به رچ!!

سلام دختر ناز مامان ماه رمضون تموم شد. عید فطر مبارک... خبر اول اینکه مامان گیتی بعد از نماز عید به همراه یاسی جونی رفتن مشهد... دلم تنگ شده واسشون. هر جا باشن امیدوارم سالم باشن و خوش... امروز به اتفاق دایی پیمان رفتیم رچ بابا ناقوس هم چند روزی ر چ بودن و ما رفتیم دیدنشون. جای همه خالی خدا رو شکر خوش گذشت و گیتا گلی و یگانه جون کلی بهشون خوش گذشت... اسنادشم موجوده!!! اینجا در راه رفتن به رچ بودیم و شما دوتا کنار هم توی ماشین با مهربونی نشسته بودین...     آب بازی با دخمل دایی جون چه کیفی داره...         به همراه بابا ناقوس در باغ کوه های س...
28 تير 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گیتاجون می باشد