بدون عنوان
دخترکم سلام
رمضون تموم شد و عید فطر اومد ... انشالله همه طاعاتشون قبول باشه...
صبح عید ما خواب موندیم متاسفانه و به نماز نرسیدیم!
بعد از اینکه حاضر شدیم و لباسای خوشکلمونو پوشیدیم رفتیم خونه مامان گیتی و بابا ناقوس و بعد از تبریک و صرف صبحانه همگی رفتیم سر مزار دایی پوریا و عید رو به پوریای عزیزم تبریک گفتیم. بعد ازونجا رفتیم خونه دایی بزرگم و اونجا هم فامیلو دیدیم و خوش گذشت. بعد هم خونه مامان بابایی رفیم و عید رو تبریک گفتیم و ظهر هم خونه خودمون بودیم و در کل روز خوبی بود...
فرداش هم رفتیم رچ... بعد از چند باری که رچ رفته بودیم و از باغ بیرون نیومده بودیم رفتیم یه دوری اطراف زدیم... متاسفانه آب کم بود و واقعا دلم سوخت... امیدوارم سال دیگه برف و بارون زیادی بیاد و رچ از خشک شدن نجات پیدا کنه...
گیتا جون الاغ رو دیدن و خیلی توجهشم به آقا الاغه جلب شد:
البته بماند که از دور عاشق بودن و از نزدیک پشیمون!!!
بابایی مجبور شد گیتا جونو از روی الاغ برداره!!
چشمه اصل رچ:
این چند روز هم نمایشگاه داریم و... گرفتارم گرفتار!! خلاصه دختر نازم خیلی مامانی هم شدی و وابستگیت خیلی زیاد شده . بعد از بیرون رفتنم از خونه حتما گریه میکنی... البته مختص من نیست. هرکس اومد خونه ما نباید بره!! مامان گیتی و یاسی جون هم مشهدن . انشالله زیارتاشون قبول باشه و سالم و خوش برگردن
وقتی داشتن واسه رفتن خداحافظی میکردن کلی گریه کردی . کلا از خداحافظی خوشت نمیاد.
امیدوارم زندگیت پر از سلام و آشنایی های قشنگ و پرخاطره باشه
دوستت دارم
سالم باشی