پانزده ماهگی گیتا جان
سلام فرشته نازم
امید من گیتای من پانزده ماهگیت مقارن شده با روز دانشجو
تبریک به تو و خودم و تموم دانشجوها!!
والله معلوم نیست تا کی من دانشجو میمونم!!
این ترم آخره دیگه قول قول
خوب دختر نازم اینقدر کارای بامزه و تازه انجام میدی که نمیدونم چی بنویسم و از کجا شروع کنم!!
از عروسک بازیت بگم که با دیدنش هر لحظه خدا رو شکر میکنم که دختر دارم...
دیگه با عروسکات میخوابی و تموم فکر و ذکرت خوابوندنشونه و بوسیدنشون
چون بعضی شبا روی پاهای بابایی میخوابی با خودت فکر میکنی بابایی باید اونا رو هم بخوابونه و میخوای ازش که عروسکا رو لالا کنه
همچین با آهنگ واسش لالایی میخونی که من خوابم میبره!!!
وقتی از خواب بیدار میشی و منم کنارتم باهام دالی میکنی و لبای خوشکلتو میزنی به صورتم مثلا بوسم میکنی تا منم چشمامو باز کنم.
( عاشق این کارتم واسه همینم وقتی بیدار میشی چشمامو میبندم که تو بیدارم کنی!!)
مهر رو بر میداری و میگی الله اپپپر!!!
ای جونم دخترم عاشق اینی که صلوات بفرستیم اونم با صدای بلند و تو هم اللهشو اول میگی و بقیشو فقط لباتو تکون میدی!! قربونت برم
خلاصه که با اینکه کلی فعالی و کنجکاوی و کلی گرفتارتیم اما شیرینی لحظه های با تو بودنو با هیچی عوض نمیکنم...
خوب دخترک نازم شاد باشی همیشه
دوستت دارم