تاسوعا و عاشورای امسال با تو و بدون پوریا
سلام گیتای من
دلمون گرفته عزیزم
دل هممون
یاد روزایی که همه با هم بودیم بخیر...
امسال تاسوعا و عاشورا یه هوای دیگه داشت. غم پوریا روی سینمون بد جور سنگینی میکنه. خدا به دادمون برسه...
روز تاسوعا ما و مامان گیتی و یاسی رفتیم سر مزار پوریا. یه دسته عزاداری آمدن و واسه پوریا حمد و توحید خوندن و واسش طلب مغفرت کردن. خیلی دلم سوخت پوریا بینشون نیست که مثل زمانی که سالم بود زنجیر بزنه و حسین حسین بگه...
ازونجا هم رفتیم خوسف. سر مزار مادر بزرگا و پدر بزرگا
خدا همشون رو رحمت کنه
بابایی هم که از صبح میرفت عزاداری
عصر از خوسف برگشتیم و مامانی و یاسی رفتن روضه ما هم آمدیم خونه تا شب که باز بابایی رفت هیئت. مامان گیتی هم آمد پیشمون تا تنها نباشیم.صبح عاشورا هم اول رفتیم خونه دایی بزرگم که مریضن و نمیتونن برن جایی. گفتیم اینجوری دلشون شادمیشه. بعدشم با هم رفتیم سر مزار داداشم. اونجا مراسم ظهر عاشورا برگزار میشه و همه دسته های عزاداری بیرجند میان اونجا. بابا هم ما رو دید و با هم رفتیم کنار دسته ها چند تا عکس گرفتیم از دخترکم. تا حدود 3 بودیم بعدشم رفتیم خونه مامانی .بابایی هم غذای تبرک آورد و با هم نهار خوردیم.
جای همه کسایی که امسال نبودن خالی... جاشون توی قلبمونه.
همیشه زیر بیرق امام حسین، حسینی باشی.
دوست دارم