امسال به پایان نزدیکه...
دختر گلم سلام
گیتا کوچولو مامانتو ببخش که دیر دیر میاد.
خیلی گرفتارم. تو هم که خیلی وابسته شدی و... بماند
دیروز ظهر بعد از حدود یک ساعت که خوابیدی با اختناق شدید بیدار شدی . خیلی ناراحت شدم فکر میکنم سرما خوردی. امروزم یکمی تب کردی و آبریزش بینی داشتی. جمعه بود و دکتر هم نیست!!
البته عصر خیلی حالت بهتر بود خدارو شکر.
از وضع غذاییت بگم که چند روزی بود که اصلا غذا نمیخوردی و هرچی بهت میدادم رو تف میکردی. 2روزه بهتری و صبح و ظهر و شب غذای کودک غنچه میخوری. در بین هم سیب زمینی و زرده تخم مرغ ولعاب برنج و سوپ مامان گیتی پز میل میکنی البته خیلی کم!!! شیشه هم که نمیگیری و اساسی مشکل داریم سر این موضوع.
جدیدا فهمیدیم به خرید فوق العاده علاقه مندی. چند وقت پیش رفته بودیم یه لباس فروشی و داشتیم لباسا رو میدیدیم تو هم بغلم بودی و آروم داشتی تماشا میکردی. تا اینکه یه خانومی به شونم زد و گفت شما واسه دخترتون خرید کردین؟! گفتم نه هنوز چطور مگه ؟ جواب داد آخه دخترتون یه لباس انتخاب کرده و برداشته!!! دیدیم بلهههه دخترمون از روی رگال یه سارافون انتخاب کردن و همچین سفت توی دستشونه!! راستش خیلی هول شدم و ازت گرفتم و گذاشتم سر جاش اما بعد کلی غصه خوردم که کاش اولین انتخابتو واست میخریدم. حالا جالبه از بس غافلگیر شده بودم اصلا متوجه نشدم کدوم سارافونو برداشتی و هرچی به ذهنم فشار آوردم یادم نیومد!!
هرچی دم دستته میزاری توی دهنت و حسابی گرفتارمون کردی!!
اینم عکس خرید رفتنت
بعد از خرید و چشیدن خرید ها!!
امروز بابایی یکمی موهاتو اصلاح کرد و یکدست شد تقریبا. این اولین موهای اصلاح شدته که مامان مهربونت توی آلبوم اولین هات نگهداری کرد!
به کمک خرست یکمی میشینی و بازی میکنی:
با داریوش دقیقا دارین به چی نگاه میکنین؟!
اینجا هم دوره قرآن خونه زهرا جان و تو هم بغل مامان گیتی چشم دوختی به شمع های روشن
بابا ناقوس مریضه. خیلی اعصابم داغونه . بعد از رفتن پوریا بابام کمرش شکست الانم همیشه گوشه خونه کز کرده. خدا کنه هر چه زودتر خوب بشه. واسش دعا کن گیتا جون
خوب عزیزم همیشه شاد باشی و سالم دوستت دارم