آخرین روزای قبل از یکسالگی
گیتای نازم سلام
عزیزم پنج شنبه گذشته شما اولین مهمونی تولد دوستت امیر محمدو رفتی پسر دوستم خاله سمانه که اتفاقا همسایه هم هستیم!
البته چون ظهرش خوب نخوابیدی اصلا سرحال نبودی و فقط یکساعت اولو بودی و بعدش با بابایی رفتی دور دور
چندتا عکس با امیر جون
امیر محمد و گیتا و حلما دختر عموی امیر محمد
جمعه هم اولین جشن عروسی رو رفتی. توی این یکسال زیاد مراسم عروسی دعوت بودیم اما ترجیح دادیم بعد از مراسم سالگرد دایی پوریا بریم. البته راستش هنوز آمادگی حضور در مراسم جشن رو نداشتم...
اینم چندتا عکس از حضورت در عروسی نوشین جون دوستم جمعه 6/6/94 امیدوارم خوشبخت بشن:
حسابی آرش جون همکاری کرد:
البته دخترا زیاد همکاری نکردن:
سوگند جون چرا گریه میکنی!
دو هفته پیش هم با مامان گیتی و یاسی رفتیم مزار امامزاده محمد نغیب در روستای یشت:
طبیعت زیبایی بود
یاسی جون:
گیتا در حال زیارت:
یه درخت جالب که وسطش خالی بود تازه فرش هم پهن بود:
اونجا اتفاقی دوستات ستایش و نیایش رو هم دیدی و تاب بازی کردی:
چند وقت پیش اولین وسیله ای که شکستی: (البته فدای سرت)
فنجون:
خوب تا روزای دیگه خدا نگهدارت عزیزم