سال 95 و سفر به طبس
سال 95 و سفر به طبس سلام دختر عزیزم
گل مامان روز هشتم فروردین تولد مامان گیتی بود و البته مهمونی عید دیدنی هم خونه ما! واسه مامان گلم کیک پختم و تولد تولد کردیم... امیدوارم همیشه زنده و پاینده و سالم باشه...
دخترکم رفت سرزمین جادویی بازی ... البته وسایل بازی مناسب سن گیتا گلی خیلی کم بود!!
بهلگرد روستای شوهر خالمه. مادر ایشون فوت کردن و ما واسه مراسمشون رفتیم اونجا. دخترم مرغ و خروسا رو دید و با پیشی ناز بازی کرد. اصلا هم نترسید... بعدش هم با خانواده دایی پیام رفتیم روستای چارده و خوش گذروندیم!
روز دهم هم رفتیم سفر!! به اتفاق خانواده دایی پیمان و مامان گیتی و یاسی جان رفتیم طبس
دختر نازم و همبازی مهربونش یگانه جونی هم کلی بهشون خوش گذشت. آب بازی و خاک بازی و... خلاصه خدا رو شکر روز دوازدهم هم برگشتیم...
حرم امامزاده حسین بن موسی کاظم:
روستای خرو: یکساعت تا حمام مرتضی علی پیاده روی توی آب داره. من و گیتا گلی اواسط راه برگشتیم چون حالم خوب نبود. گیتا تمام لباساشو خیس کرده بود و مامانی لباس خودشو پیچیده بود دورش که سرما نخوره!!
اما بابایی و یاسی و یگانه و سمیه جان تا آخرش رفتن!!
اخم پدر و دختری!!
شب هم رفتیم باغ گلشن البته جشن میلاد حضرت زهرا (ص) بود!!! ااااااا راستی روزم مبارک!! همچنین روز مامان عزیزم و تمام مادرای فداکار و مهربون مبارک...
خلاصه پلیکانای معروف حوض بزرگه رو توی قفس گذاشته بودن و دختری من کلی از دیدنشون ذوقییییید!!
فرداش هم رفتیم بازار گردی و خونه دوست عزیزمون
ظهر هم راه افتادیم به سمت بیرجند خودمون!!
میون راه در پارک جنگلی خور توقف کردیم و هندونه خوردیم و خوش گزروندیم!
روز سیزدهم هم اینقدر خسته بودیم که به استراحت و شست و شو و نظافت گذشت و غروبی رفتیم با مامان گیتی و یاسی جان پارک و عصرونه (غروبانه!) خوردیم . هوا هم کمی سرد بود و بعدشم برگشتیم خونه
دختر نازم اینم ازین چند روز . خداروشکر که همگی سالم هستیم و در کنار هم... امروز یاسی جون و آرمان جون و آلاله جون در سال جدید رفتن مدرسه... امیدوارم سالی پر از نمره های بیست با یک عالمه موفقیت رو پشت سر بزارن و خوش و سربلند باشن...
فدای همتون
بای
