گیتاگیتا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

گیتاجون

پاییزه پاییزه برگ درخت می ریزه...

سلام دخترکم امروز با بابا ناقوس و یاسی جون رفتیم رچ... چه هوایی... چه طبیعتی... خدایا شکرت که میتونیم این همه زیبایی رو حس کنیم و هوای پاکی رو نفس بکشیم... دختر کوچولوی من کلی بازی کرد... توی برگای زرد خش خشی نشست و مامانشو با شیرین کاریاش کلی به وجد آورد...                 عشق من خدا یارت... ...
17 مهر 1394

یک یک یک یک

فرشته نازم در این لحظه شما یک سال و یک ماه و یک روز و یک ساعتته!!! همیشه یکی گیتای نازم...
17 مهر 1394

سیزده ماهگی گیتا خانوم وروز کودک

سلام دخترکم امروز سیزده ماه از ورودت به دنیا میگذره از بودنت شادم روز جهانی کودک هم امروزه که به تو و همه نی نی های دنیا تبریک میگم. امیدوارم همه سالم و خوشبخت باشن. اول میخام یه خاطره بامزه تعریف کنم: سه شنبه شب کلاس داشتم. شما و بابا هم با هم رفتید دور دور و پارک و... وقتی از کلاس آمدم دیدم پدر و دختری دم در دانشگاه منتظرم هستند و دخترم منو که دید دستشو داد به من و باهم پیاده روی کردیم!!!! خیلی حس قشنگی بود! همون شب من مشغول کارای خونه بودم که دختری کلی نق نق میزد وقتی دید من سرم گرم کارامه، با صدای بلند گفت بیا بیا بیا و رفت توی اتاق خواب و پتوشو از روی تخت برداشت و همونطور ادامه داد بیا بیا!! حس کردم بزرگ شدی و با خودم چند ...
15 مهر 1394

عید قربان، خوسف ، عید غدیر واکسن و ...

سلام عزیز دلم پنج شنبه گذشته عید سعید قربان بود. با مامان و یاسی و خانم دایی یوسف من رفتیم خوسف. دایی از صبح زود کارا رو کرده بودن و گوسفند رو قربونی کرده بودن و ما که رسیدیم گوسفند طفلی آویزون بود!!!     خلاصه که بابایی موند با دایی که گوشتا رو تیکه کنن و واسه تقسیم آمادش کنن. ما خانوما هم رفتیم مزار نصرآباد و سر مزار مادر بزرگا و پدر بزرگامون...   مزرعه دایی یوسف هم رفتیم که شما خواب بودی در ضمن خیلی اذیت میکردی توی راه چون هم شیر میخاستی هم خوابت میامد. منم برای اولین بار همزمان با رانندگی به شما شیر دادم!!!(خیلی خطرناکه) خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد .   بعدشم اومدیم خو...
11 مهر 1394

دوباره تولد

سلام گیتا جووونی عزیز دلم یکشنبه شب رفتیم خونه خاله زهرا مامان آرش جون خاله زهرا نتونسته بود بیاد تولدت واسه همینم ما یه دونه کیک گرفتیم و با کلاه و بادکنک به اتفاق مامان گیتی و یاسی جون رفتیم خونشون یه اتفاق جالب اونجا افتاد: دختر عمه آرش جون هم  مهمون بود و تولدش بود و کیک بهونه ای شد واسه گرفتن تولد زهرا خانوم! خدارو شکر خوش گذشت! اینم عکساش آرش جون و گیتا گلی:   تولد تولد تولد یهوییتون مبارک: گیتا جونی با زهرا جون وداداشیش: قربونت برم خوشکلم محمد صالح و گیتا پیاده روی یهویی گیتا جونی و باباش:       امروز هم تولد آرمان عزیزم...
31 شهريور 1394

دخترم دلم برای خنده های قشنگت تنگه

فرشته نازم سلام میدونی چند وقته مریضی؟ این چند روز واسمون نمیخندی... از شنبه 14 شهریور اول تب کردی . بی قرار بودی و معلوم بود دل پیچه داری. بعد از یک روز هم اسهال . دکترت گفت اگه مسمومیت باشه تا فرداش خوب میشه تبش و تو هم تبت قطع شد و همینطور اسهالت... اما بی قراریات خوب نشد دوروزه اسهال هم داری و بی حالی. دکتر احتمال حساسیت به لاکتوز داد . آخه من 5 شنبه جمعه گذشته بهت یکمی شیر با نی دادم.دیروز هم یکمی شیر خوردی . وزنت حدود 400 گرم کم شده و این نگران کننده است... اشتها نداری و باید به زور بهت غذا بدیم تازه دیشب تب خفیفی هم داشتی... هرکسی یه چیزی میگه: از دندوناته، ویروسه، باکتری وارد معدت شده و... خلاصه داغونیم! متاسفانه نم...
19 شهريور 1394

پشت صحنه تولد دخترم

سلام فرشته من راستش خیلی وقت بود در حال فکر کردن راجع به تولدتیم اما چون خیلی سرمون شلوغ بوده و چند روزی هم مریض بودیم فکرامون به مرحله اجرا نرسیده بود...     تازه یکشنبه 8 شهریور خواستم برات نوبت آتلیه بگیرم که مهدیه جون گفت فقط دوشنبه آتلیه هست و داره میره سفر ... واسه همین تا 4 صبح بیدار بودیم و لباساتو حاضر کردیم:      این   اینا هم حاصل کارمون: ساعت 9 هم پاس گرفتیم و رفتیم آتلیه. اصلا همکاری نکردی راستش خیلی بازیگوشی و حواست به اسباب بازی و وسایل آتلیه پرت می شد. خلاصه با هزار بدبختی یه عکس گرفته شد     اینم عکس منتخب:   ...
18 شهريور 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گیتاجون می باشد