گیتاگیتا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

گیتاجون

روزهای آخر مرخصی!

1394/2/4 21:40
نویسنده : مامان
146 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته مامان

دختر نازم این روزا دارم آماده می شم برای چند ساعت دوری از تو در طول روز... کار خاصی انجام نمیدم فقط دارم به این فکر میکنم که این موجود کوچولو که تموم زندگی منه بدون من چه خواهد کرد و اینکه من بدون دیدنش چه حسی خواهم داشت... حتی فکر کردن به این قضیه روحمو آزار میده اما چه کنم...!

امیدوارم خدا به جفتمون صبر بده...

امروز جمعه واسه نهار رفتیم خوسف. مامان گیتی و یاسی و خاله زی زی و نه نه جون صبح رفته بودن و ما هم بعد از کارایی که داشتیم به اونا پیوستیم. دایی یوسف و علی جان هم آمدن همچنین دایی پیمان و خاله سمیه و یگانه جون. متاسفانه دست یگانه رفته بود لای شیشه ماشینشون... یه کمی ورم داشت. طفلی خیلی ترسیده بود و گریه کرد.

خلاصه که یکمی بعد نهار موندیم و چون شما لالا داشتی و خوابت نمیبرد راه افتادیم که بیایم بیرجند...

اینم عکسای ما در خونه کوچولویی که در ورودی شهر خوسف ساخته شده...

 

بابایی و گیتایی:

 

مامانی و گیتایی:

 

قربون ذوق کردنت...

 

روز چهارشنبه هم به اتفاق چند تا از دوستام رفتیم خونه خاله فائزه که تازه آمدن خونه جدیدشون که اتفاقا همسایه شدیم و من و تو پیاده رفتیم اونجا!!

گیتا جون و آرش جون

 

 

گیتا سوگند یاس گل

 

عکس از خوراکیا و نی نی ها که خاله زهره زحمت کشید و واسه مامانا وایبرش کرد!! راستی خاله زهره تازگیا نامزد کرده که خیلی بهش تبریک میگم...

 

 دختر نازم این روزا خیلی پر جنب و جوشی... به همه چیز دست میزنی و بیشتر اوقات اشیا رو میذاری توی دهنت که ما رو وادار میکنه چشم ازت بر نداریم.

راستی امروز دزدکی بردمت تنهایی حموم!!! آخه بابایی همیشه میگرفتت و من میشستمت. وقتی بابایی رو صدا کردم تا بیاد و خشکت کنه کلی اخم کرد که تنهایی دخترشو بردم حموم!!!

ما اینیم دیگه!!

دختر نازم دنیات رنگی رنگی

دوستت دارم و بهترینا رو میخوام واست...

 

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامانی گیتا جون
7 اردیبهشت 94 8:31
ای بوی هر چه گل بوی بهار می شنوم از صدای تو نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو ای صورت تو آیه و آیینه خدا حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر آورده ام که فرش کنم زیر پای تو رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو همبازیان خواب تو خیل فرشتگان آواز آسمانیشان لای لای تو بگذار با تو عالم خود را عوض کنم: یک لحظه تو به جای من و من به جای تو این حال و عالمی که تو داری، برای من دار و ندار و جان و دل من برای تو
مامان
پاسخ
مرسی از شعر قشنگت
فرهاد جدایی اصل
19 اردیبهشت 94 17:22
سلام چه کوچولوی نازی به پیج ما هم سر بزنید تولیدی پوشاک بچه گانه اپل apple-kids-wear.com 09122709376
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گیتاجون می باشد