گیتاگیتا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

گیتاجون

دنیای این روزای تو...

1394/3/4 21:11
نویسنده : مامان
200 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خوبم سلام

فرشته من این چند روز از لحاظ روحی اصلا خوب نبودم...

پیمان عزیزم 5شنبه  آنژیو کرد. متاسفانه یکی از رگهاش تا حدود زیادی بسته بود که دوباره عصر رفت اتاق عمل واسه بالون تا رگش باز بشه.

خداروشکر بهتره. خلاصه دلم خیلی گرفته بود و ...

داداشم هم مرخص شده و آمده خونش... امید وارم سلامتیشو هرچه زودتر به دست بیاره و غصه نخوریم...

عزیزم اینم بگم که واسه پرستارت مشکلی پیش آمد و نتونست ازت مراقبت کنه حدود 3روز

 روز یه روز درمیون من و بابایی مرخصی گرفتیم تا پیشمون باشی. اما روز آخر من با یک پرستار دیگه حرف زدم تا موافقت کنن و ازت مراقبت کنن. ایشون هم شب موافقتشون رو اعلام کردن و صبح بردمت اونجا. سعی کردم زودتر بیام تا بهت بد نگذره.

تا الان  5 روزه میری اونجا. اصلا عادت نکردی. دلم کلی میسوزه واست که هنوز به شرایط قبلیت عادت نکرده مجبوری به یه جای جدید خو بگیری... مشکل اصلیت هم نخوردن شیشه است. هفته های اول واست شیر میزاشتم اما حاضر نبودی با شیشه شیر  بخوری... راستش خیلی پشیمونم که از اول به خوردن شیر با شیشه عادتت ندادم..

پرستار جدید یه نی نی 2 ساله هم دارن که دوسش داری و باهاش بازی میکنی.

خلاصه از خدا واست طلب صبر میکنم.

هفته گذشته دوشنبه 26 اردیبهشت شما واسه اولین بار رفتی پارک. البته قرار نبود بریم اما چون بابایی میخواست بره جایی منم گفتم توی این فاصله ببرمت پارک. وارد پارک که شدیم بچه ها رو در حال بازی دیدی و کلی ذوق کردی

چندتا دختر کوچولوی ناز داشتن بازی میکردن که ما هم رفتیم کنارشون. خیلی روابط عمومیشون بالا بود و همون اول باهات دوست شدن کلی بازی کردن. طوری که دوست نداشتن از کنارشون بری.تو هم بهت خوش میگذشت. البته چون لالا داشتی زیاد نمیخندیدی و یکمی اخمو بودی.

دخترا با تو مثل مامانا رفتار میکردن!!

 

قربون ذوقیدنت برم!!

 

دیگه اینکه چند روز پیش بابایی و مامانی تصمیم گرفتن یه سارافون خوشکل واسه گیتا جونی بدوزن!!

یه پارچه خالخالی خریدیم اونم نیم متر!!! تازه یه عالمه هم اضافه بود!!

کلی از اینترنت الگو گرفتیم و آخر با نهایت دقت یه الگو درآوردیم و دوختیم !!

کار اول بود اما خداییش عالی شد. دستمون  درد نکنه مخصوصا بابایی!!!

.

اینم دخترم وقتی سارافون رو پوشیده

در نمایی دیگر!!


دخترم کلی پیشرفت هم داشتی:

اول اینکه از پایان هشت ماهگیت دیگه چهاردست و پا میری

دوم: دستتو به میز یا جاهای دیگه میگیری و بلند میشی

یه خاطره هم بگم:

چند روز پیش صبح خیلی زود که ما هنوز بیدار نشده بودیم شما بیدار شدی و نشستی و بعدشم دستتو به من گرفتی و بلند شدی و من هم داشتم در حالت خواب و بیدار نگات میکردم و ذوق میکردم که یهو با کمال اعتماد به نفس دستتو ول کردی یک ثانیه ایستادی اما این ایستادن دوامی نداشت و شما به پشت افتادی و کلی گریه کردی!!!

قربونت برم

دخترکم امیدوارم سالم باشی و همه در کنار هم شاد و سلامت زندگی کنیم...

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

nilia
4 خرداد 94 22:59
سلام دوست نی نی وبلاگیم میشه به من در جشنواره نی نی وبلاگ رای بدی لطفا عدد1 رو به 1000891010 ارسال کن مرسی
مامانی علی(زینب)
8 خرداد 94 2:22
عزیزم خدا حفظش کنه چقدر ماه ممنون که به وب پسرم اومدین ببخشید من دیر اومدم تازه متوجه اومدن شما شدم
مامان
پاسخ
مرسی عزیزم سالم باشید منم از آمدنتون ممنونم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گیتاجون می باشد