گیتای مریض من!
دختر خوبم سلام
فرشته کوچولوی من این چند روز اخیر خیلی مریض بودی...
روز چهارشنبه عصر تب کردی البته اولش کم بود اما شب شدت گرفت و ما رو خیلی نگران کرد. سعی کردیم با پاشویه و قطره استامینفن تب رو کنترل کنیم. صبح پنج شنبه من باید حتما می رفتم اداره و امکان گرفتن مرخصی نداشتم.
بابایی موند خونه و ساعتای 10:30 با دکترت هماهنگ کرد و بردت که ویزیت بشی.
خانم دکتر هم گفتن یه ویروس جدیده که گلو چند تا دونه میزنه و تب زیادی به همراه داره...
خلاصه که دختر نازم کلی اذیت شدی و بخاطر شرایطت کلی بیقرار بودی...
جمعه یه مراسم واسه برات اول دایی پوریا خونه مامان برگزار شد. تو با بابایی موندی خونه و آخر جلسه بابایی آوردت تا بهت شیر بدم. خیلی بی حال بودی و بی حوصله... شب هم که تا صبح تب داشتی و گریه و...
صبح شنبه تبت پایین آمد. باز هم بابا مرخصی گرفت. ساعتای 10:30 بابا آوردت اداره تا شیر بخوری.
این اولین حضورت بود در اداره مامانی. نیم ساعتی بودی و رفتی... قربونت برم
کم کم داری بهتر میشی خداروشکر
البته دیروز متوجه شدیم دونه های ریزی شبیه کهیر روی صورتت پیدا شده. خیلی ترسیدم و عصر بردمت دکتر...
خانوم دکتر هم گفتن که داری بهتر میشی و این از عوارض این ویروس بد و لوسه!!!
این داستان مریضی تو بود...
امیدوارم ازین داستانا دیگه ننویسم گیتای نازم و همیشه سلامت و شاد باشی.
دوستت دارم