واکسن دو ماهگی
سلام دختر کوچولوی من
امروز پنج شنبه 22 آبان رفتیم مرکز بهداشت تا بالاخره واکسن دو ماهگیتو بزنیم...
یه خانم بد اخلاق البته این مسئولیت رو بر عهده داشتن!! بابایی پای چپتو گرفت و واکسن تزریق شد. دخمل نازم به پهنای صورت مهربونش اشک ریخت
اما زود آروم شدی خدا رو شکر و یه کم شیر خوردی و خوابیدی. حدود نیم ساعت مونده به تزریق بنا به توصیه پزشکت و دوستای گلم 10 قطره استامینفن خوردی.
در فاصله ای که باید در مرکز بهداشت منتظر میبودیم تا خدای نکرده مشکلی واست پیش نیاد، واست تشکیل پرونده هم دادیم . البته اصلش اینه که از یه هفته بعد از تولد تحت مراقبت باشی اما چون هر دو هفته یکبار توسط متخصص ویزیت میشی و قد و وزنت کنترل میشه نیازی نبود.
طفلی یاسی و مامان گیتی توی ماشین کلی منتظر ما شدن و وقتی ما رسیدیم خوابیده بودن!!!!
از وقتی اومدی خونه هم لا لا کردی اما ساعت 3:30 بود که من در حال چرت یه دفعه با یه جیغ بنفش از طرف تو پریدم. اللهی بمیرم!!
پاهاتو تکون دادی و دردت اومد... وقت تعویض پوشکت هم گریه کردی. بابایی یه روش ابداع کرد و پاتو آتل بست تا تکون نخوره و هر یکساعتم کمپرس سرد میذاریم. امیدوارم امشب درد زیادی نکشی و غصه نخوریم.
هنوز تب نکردی یعنی لب مرزی و 37 درجه دمای بدنته.
امروز صبح رفتیم سر مزار دایی جون. یه همسایه جدید هم اونجا آمده بود. یه پیرمرد مهربون. امیدوارم همسایه های بهشت باشن. یاسمن هر وقت تو توی خواب میخندی میگه حتما بابام داره واسش جوک میگه... دلم واسه اینکه دایی ما رو بخندونه خیلی تنگ شده. خدا رحمتش کنه
دوست دارم